اندکی درد و دل
چه خوش خرامیده ای در تار و پودهای بهم تنیده شده سلول های من با خودت، آرام و بی صدا و من اینجا در این دنیای پر هیاهوی بیرون، در غوغا. تو بی صدا جان می گیری ز من و من پر تلاطم جان می دهم برای تو و خیالم از هر گزندی بر تو آسوده است و می دانم آشیانه امنی داری و در این سوز و سرما جای تو گرم است، پس خوب جان بگیر، غلط بزن، جا خوش کن، جنینی کن و لذت ببر. این روزها در گذرند، حال و هوای مرا خودت می دانی که گاه سرخوش و گاه ناخوشم ، گاه پای رفتنم نیست و گاه تا ابد می روم. ای هورمون های زنانه ی تنگ نظر بارداری ی من، با من چه می کنید این روزها. اما بدانید که هر دو قلبی که در سینه دارم با هم می تپند و ادامه می دهند و از پا نمی افتند با این باد و طوفانی ک...
نویسنده :
mom_and_kid_momentss
11:34