باد آرام و خنکی دارد می وزد و شاخه های نازک و جوان درختان دور و برمان را تکانی می دهد، آفتاب ملایم است و ذره ذره بوی تغییر فصل را در مشامم غلغلک می دهد، گربه ای کرم رنگ تنش را بر روی پایه های نیمکت پارک می کشاند و قوس می دهد، دو کبوتر در حال قدم زدن اطراف سرسره بازی هستند بدون ذره ای نگرانی و پر و بال زدن و پریدن، کسی چه می داند شاید دلشان هوس جوجه کبوتری را کرده است... من روی نیمکت، تو مشغول تاب دادن دخترکت، برایش آواز می خوانی بلند بلند، از من طلب آب می کنی برای دخترت و من قمقمه آب را به تو می دهم و روی ماه دخترکت را می بوسم و تو نیز روی ماه او را می بوسی و قربان صدقه اش می روی و من سیب می آورم برای تو و دخترکت و تو در دهان دخترکت می گذ...