خواب شیرین
چشم هام را بستم نفس عمیقی کشیدم ... بازشون کردم جلوی چشم هام بودی... تو این دنیا...خیلی شبیه بابا بودی خیلی شبیه... در آغوش گرفتمت، بوسیدمت ،بوییدمت، چشم هات گرد و روشن بود... با چشم هات به من می خندیدی... نگاهمون توی هم قفل شده بود... خیلی آروم بودی...خیلی آروم... مثل روزهای جنینی...چقدر به آغوش کشیدن تو لذت بخش بود... چقدر کوچک و پاک... فقط می خندیدی... عاشق خنده های توام... تو بخند... فقط بخند... خنده های تو برای من شروع دوباره آفرینش است...
از وقتی چشم گشودم تا کنون گرمای تنت رو توی آغوشم حس می کنم هنوز تو لمس دست هام موندی، دخترک زیبای چشم قشنگ من چقدر عاشق ترم کردی، چقدر دوستت دارم، چقدر امنی برای من...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی