پاداش
به خودم که نگاه می کنم بزرگ شدن تو را می بینم، بزرگ شدن دست های کوچکی که یک گوشه از دست های من جا خواهند گرفت.
به خودم که نگاه می کنم ناخودآگاه دست هایم به سوی تو حرکت می کنند، باید تو درون دست هایم باشی تا بتوانم خودم رو پیدا کنم.
به خودم که نگاه می کنم صورت تو را تصور می کنم، موهای تو را شانه می زنم...
به خودم که نگاه می کنم تو را می بینم.
چقدر خوب در من جای گرفته ای، چقدر آرام مرا از آن خود کرده ای، چقدر این روزها زیباترم کرده ای، چقدر این روزها توان به من داده ای، چقدر به من دانایی بخشوده ای، چقدر در من بذر احساس کاشته ای، چقدر در من سلول های تازه بافته ای، چقدر آرام زندگی را در من پیش برده ای...
به خودم که نگاه می کنم تو را می بینم که بزرگ شده ای و مرا با خودت بزرگ کرده ای...
این، پاداش این روزهای من است...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی