پریاپریا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

هیجان

هیجان روزهای پروراندنت

این دو هفته

1392/6/19 16:37
نویسنده : mom_and_kid_momentss
377 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم الان تو آغوشم به خواب رفتی و خدا می دونه وقتی یه فرشته با قد و قامت تو، تو بغل یه مادر به خواب بره یعنی چی...

روزها با سرعت درگذرند و چشمان من هر روز شاهد تغییرات چشمگیری ست که در وجود تو در حال رخ دادن است، هر روز دستان خدایی را می بینم که چگونه دخترک کوچک مرا مورد لطف خود قرار می دهد، دخترک کوچکی که امروز توانایی پیدا کرده در چشمان من زل زند و به چشمان من خیره شود و دنیا را در قلب من جا نهد، دخترکی که کوچکی ی دستانش شیدایم می کند، دخترکی که وقتی سینه مادرش را جستجو می کند بار دیگر ایمان می آورم به یگانگی یکتای بی همتای زمین و آسمان، دخترکی که هوشیارانه زندگی را در پیش گرفته است، دخترکی که به هنگام شیر خوردن انگشت اشاره مرا در دستش می گیرد و محکم می فشارد و این عادت او را عاشقانه به نظاره می نشینم، ساعت ها به تو خیره می شوم و تو را می بینم که آمده ای تا دنیا را برای من معنای دیگری دهی، آمده ای تا دیوارهای بلند روبرویم را گه گاه در هم بشکنی، تو را می بینم که آمده ای تا خستگی های پدرت را از یاد او ببری، پدرت را می بینم که آمدن تو برایش نیرویی مضاعف به همراه داشته است، تویی که که منبع بزرگ انرژی و رحمت زندگی ی ما شده ای...

پریا، مامان به قربون اون چشمای نازت دوست دارم دخترک آرام و صبور من ...

دنیا از روز اول خودش و بهت تحمیل کرد... زردی گرفتی و یه شب بیمارستان موندی و اون شب مامان تا صبح جلوی در ان آی سی یو راه رفت و اشک ریخت و بغلش برای لمس تو چنان دست و پا می زد که دل همه براش سوخته بود واسه همین اجازه دادن اون شب بابا پیش من بمونه بیمارستان... هرچند بابا هم نمیزاشت به صورتش نگاه کنم و چشمای ورم کردش رو ببینم جانم به قربانت که این دنیا  همینه و واسش فرقی نداره تو فرشته اون باشی تا غیر فرشته همه باید از روز اول توی این دنیا خوب و بد رو تجربه کنن... الهی که این دنیا کمترین آزارش رو به تو برسونه و همیشه بر وفق مراد تو پیش بره، الهی که دنیا به کامت باشه دخترک آسمانی ی من...

چند روزی هم دستگاه رو آوردیم خونه و هر بار که تو رو چشم بسته تو دستگاه می دیدیم دنیا توی سرمون خراب می شد و خدا رو شکر که این دوره به سر رسید و زردی هم از تنت بیرون رفت.

بابا بزرگ واست شعر پریای احمد شاملو رو نوشتن و آوردن منم بعضی روزا برات می خونم تا بخوابی قربونت برم :

...

خوب پریای قصه!

مرغای شیکسه!

آبتون نبود، دونتون نبود، چائی و قلیون تون نبود؟

کی بتون گفت که بیاین دنیای ما، دنیای واویلای ما

قلعه قصه تونو ول بکنین کارتونو مشکل بکنین؟

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا

مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.

...

دلم می گیره از این دنیای واویلای ما که بخواد به تو آسیب برسونه پریای نازنین، از خدا می خوام بهت قدرت و توان رویارویی با این دنیا رو بده و هرگز نزاره زیر سنگینی ی بعضی پنجه های این دنیا خم بشی مادر به قربانت.

پریای نازنین خونمون، مامان بزرگ دو روز دیگه تنهامون میزارن و میرن از پیشمون و ما می مونیم و یه دنیای جدید که باید تنهایی از پسش بر بیایم دخترم کمکم کن با هم بتونیم همه چیز رو دست بگیریم و به مشکلی برخورد نکنیم ایشالله خدا همراهیمون کنه و زندگی ی خونمون هم روال معمول خودش رو پیش بگیره. این مسئولیت شیرین رو عاشقانه به آغوش می گیرم دوست دارم دخترک نازنینم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

آلاله
20 شهریور 92 0:14
هيجان جونم خداروشكر كه زردي پريا جونم خوب شد ، انشالله بلا ازش دور باشه ! منم مثل خودت همش نگران اينده دخترم تو اين دنياي بي معرفتم! ما ماردريم و بهتره تا ميتونيم براشون دعا كنيم تا هميشه سلامت و شاد باشن
آلاله جونم از این نگرانی ها نگو که وقتی به چشمای معصومش نگاه می کنم جیگرم کبابه براش. خدا همشون رو حفظ کنه از بدیها مصون نگه داره عزیزم

آمی
20 شهریور 92 0:43
سلام هیجان عزیزم تبریک میگم که به سلامتی نی نی اومد بغلت الهی شکر

خدایی دستت درد نکنه این جریان زایمانت فوق العاده بود نوشتنش هر کی بخونه دلش میخواد نی نی رو طبیعی به دنیا میاره . من هم
سلاممممممم دوستم خیلی وقت بود ازت بی خبر بودم حالت چطورههههه آمی جون هنوز خیلی ریزه کاری توی روز زایمان بود که به دلیل کم بودن وقتم ننوشتم ایشالله که تو هم بیای و خاطره زایمانت رو تعریف کنی و منم لذت ببرممممممم

ثمره
20 شهریور 92 15:42
سلام هیجان جونم
خداروشکر که زردی دخملی نازت برطرف شده...
ایشالله خداحفظش کنه...وزیرسایه ی پدرومادرگلش بزرگ بشه...عزیزم خیلی ناراحت شدم...الان پری جونم خوبه؟؟؟
عزیزم ممنونم اگه بدونی چقدر عذاب کشیدمممم خیلی سخت بود خدا رو شکر الان دیگه خوب شده و دلبری می کنه ایشالله دلبری کردنای نی نیه ناز تو رو ببینم دوست عزیزممممم

آرزو (مامان آرتا)
20 شهریور 92 17:44
بوس برای پریای خوشگلمون....

خدا حفظش کنه

ای قشنگ تر از پریا
تنها تو کوچه نریا
بچه های محل دزدن
دخمل خوشگل ما رو میدزدن
ای جونممممم بوس به آرتای عزیز خوشگلم

مانلی
22 شهریور 92 13:15
خدا رو شکر که پریای نازنین زردی رو پشت سر گذاشت. کاش همیشه سالم و خندان باشد. تا ابد
با وجود مادری مثل تو، جاش امنه
دوستون دارم
عزیزممممممممممم دوست داریم

مامان نازی
24 شهریور 92 0:01
گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند بهترین و زیباترین هدیه اش را به شما داد.با آرزوی فرادهایی روشن


تولد نازنین ترین و اهورایی ترین ارمغان زندگیتون رو تبریک میگم.
ممنونمممممممممم نازی جونننننننننننننن

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هیجان می باشد