غیر منتظره ها
درست همون لحظه ای که خوابیدی و من فکر می کنم دیگه وقتشه بزارمت توی تختت، چشمات باز می شه و انگار ساعت ها بوده که خواب بودی و دیگه قصد لحظه ای پلک روی هم گذاشتن رو نداری...
درست همون لحظه ای که باید بیدار باشی، خواب عمیق میاد سراغت...
درست همون لحظه ای که پوشکت رو عوض کردم و با خیال راحت داریم با هم مادر و دختر بازی می کنیم، یه اتفاق تازه اون تو می افته...
درست همون لحظه ای که پیش خودم فکر می کنم آخیشششش دیگه خواب شبانت منظم شده، کل همون شب رو بیدار می مونی...
درست همون لحظه ای که فکر می کنم چقدر همه چیز آرومه، صدای گریه هات تا خود ابرا بالا می ره...
درست همون لحظه ای که فکر می کنم زمام بچه داری تو دستم افتاده، همه چیز کن ف یکون می شه...
درست همون لحظه ای که باید، یه نباید اتفاق می افته ...
این غیر منتظره ها رو خیلی دوست دارم با اینکه گاهی اشکم رو در میارن اما همیشه در آخر لبخند رو روی لبام نشوندن دخترک زیبای من.
با وجود همه اینا باید بگم این روزا همه چیز تو در آخر ختم به خیر شده عزیزم. ممنون از بابت این همه خیر و پاکی و آرامشت نازنینم.
مامان عاشق تو و هر آنچه متعلق به توست دخترکم، پریای آسمانی ام. همه لحظه هات آسمانی باد...