پریاپریا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

هیجان

هیجان روزهای پروراندنت

امروز صبح

1392/7/29 14:42
نویسنده : mom_and_kid_momentss
1,083 بازدید
اشتراک گذاری

صبح  به استقبال از بیدار شدنت کنار تختت روی زمین، چمپاتمه زده بودم و انتظار بیدار شدنت رو می کشیدم. دلم برات تنگ شده بود  و منبع تغذیه ایت هم داشت با تیر کشیدن های پیاپی خودش دلتنگیش رو بروز می داد. چشمام خیره شده بود به چشم های بسته نازت  و دستام دست های کوچیک مخملیت رو توی دستش گرفته بود و لذت دنیا رو به تنم منتقل می کرد. مادرانه هایم ترشح می شدن و من و وسوسه بوسیدن صورت مثل ماهت می کردن، همه وجودم پر شده بود از دلتنگی به تو. اگه ساعت ها برای خوابوندنت انرژی صرف کرده باشم  و خسته و بی رمق شده باشم همین که به خواب می ری دلم برات تنگ می شه و انگار همه اون ساعت ها هرگز وجود خارجی نداشتند انگار ساعت ها بوده که تو خواب بودی و من منتظر بیدار شدنت هستم!

نگاهت می کردم و  این دو ماه  رو جلوی چشمم مرور می کردم ، به این روزهایی که به سرعت در گذرند.  ترسیدم نکنه قدر این روزها رو به کفایت ندونم، نکنه اونجوری که باید، بودنت رو لمس نکرده باشم. آخه میدونم این روزهای من و تو هرگز تکرار شدنی نیستند، این همه غرق هم بودنمون فقط برای همین لحظه از زمان توی تاریخ ثبت می شه و ای کاش بتونم به اندازه یه عمر برای خودم توی وجودم ذخیرشون کنم.

نگاهت می کردم و برای فردای تو دستهای خدا رو محکم می فشردم تو دستم....

نگاهت می کردم و نفس کشیدنت هات رو استشمام می کردم  و مادرانه هایم  رو به پرواز در می آوردم.

وقتی مادری توی این کره خاکی دخترکی داشته باشه، یعنی همه چیز های خوب این دنیا رو یک جا کنار هم داره ، وقتی مادری توی این کره خاکی بیدار شدن دخترکش رو به تماشا بشینه، یعنی خوشبخه. وقتی مادری توی این کره خاکی روزهای زندگیش رو با دخترکش سپری کنه ، یعنی داره طعم واقعی زندگی رو می چشه. وقتی تو- پریای من- کنار منی، زندگی با من بهترین روزهای خودش رو تجربه می کنه...

پریای نازنینم چند روز دیگه دو ماهت تمام می شه این روزا تو در جواب من پاسخی برای گفتن داری و    هم صحبت شیرین مامان شدی. این روزا برای من و بابا شدی خالق بهترین لحظه های زندگی. الان دیگه بابا رو هم خوب می شناسی و  کنارش آرومی و به من و بابا هم آرامش می دی. عزیزم دوست دارم  تو را سپاس برای بودنت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

بهار مامان آیسا جون
29 مهر 92 14:29
عزیزم خدا حفظش کنه قدر این لحظه ها رو بدون من با اینکه آیسا 6 ماهش شده ولی دلم واسه اون موقع ها خیلی تنگ شده
marzi
30 مهر 92 9:58
سلام خانمی. این دختر ناز و خوشگل رو بجای من یه بوسش بکن. خدا حفظش کنه. خدا سایه پدر و مادرش رو هیچ وقت کم نکنه. من دختر خیلی دوست دارم. برای ماهم دعا کن
مانلی
30 مهر 92 20:53
ملوسک من عاشق دستاشونم وقتی سفت انگشتتو می چسبن. چه آرامشی میده ماشالا به دخمل خوشگلت
لیلا
1 آبان 92 17:52
عزیییییییزم الهی زنده باشه گل دخترت
شیما
2 آبان 92 12:58
هیجان جون به خودت ببال به خودت افتخار کن که مادری هر کسی لیاقتش رو نداره از جمله من کاش منم میتونستم این احساسات رو تجربه کنم کاش
چقدر از جملاتت خوشم اومد
و فهمیدم که من خوشبخت نیستم چون مادر نیستم

ایشالا که همیشه کنار هم باشید
شیمااااااااااااااا این چه حرفیههههههههههه خاک تو سرم اگه باعث شدم تو اینجوری فک کنی عزیز دلم ای خدااااااااا کاری کننن

دنیا جون
3 آبان 92 9:03
بوس اون پریای زیبا رو را.ممنون بخاطر همه حسهای قشنگی که با نوشته هات مهمونم کردی.چقدر دلم تنگ شد برای روزهای انتظاری که با هم گذرونیدم الن خس میکنم چه زود گدشت.امیدوارم روزی برای بقیه دوستانم همینقدر زود بگذره.بازم ببوس روی ماه دخملک رو


شیما
7 آبان 92 14:22
هیجان جونم دور از جون اینجوری نگووووووووووووووووووو یه بوووووووووووووووووووووووووس گنده مخصوص خودت
قربونت برم عزیزمممممممم یه ماچ بهخودت ایشالله که مامان شی شیما جونم ایشاللهههههه

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هیجان می باشد