365 روز
نسیم ملایم هوای شهریور از گوشه ی پنجره ی باز اتاق رخساره ام را می نوازد و خشک می کند اشک های آغشته با شوق و احساسم را و می برد مرا به لحظه ی عاشقی ای که برای نخستین بار تجربه اش کردم و یادآورم می کند ثانیه ثانیه از لحظه ی آمدن دخترکم را با همان حال و هوای نخستین لحظه دیدار و شروع ثانیه های مادری ام.
یکسال است که تن پوش لطیف و مخملی ی مادرانه ام را به تن کرده ام و با گذر هر ثانیه از عقربه های ساعت روحم بزرگ و آرام تر شده است، یک سال از لحظه آمدنت می گذرد و ذهنم که به عقب باز می گردد تپش های قلبم تند و تند تر می زند و سول های مادری ام را به رقص وا می دارد رقصی آرام و دلنشین با ملودی کودکانه ای که با چنگ آسمانی ات نواختی بر من در این 365 روز از زندگی ی مادرانه ام...
لحظه های با تو بودن لحظه های نانوشته ای ست که در جانم حک می شوند در قلبم می نشینند و در گوشه گوشه ی زندگی ام رج می زنند، می بافند، نقش می دهند بر وجودم مادر بودنم را ... 365 روز از با تو بودن می گذرد و من امروز در 366 روزگی ی تو به شکرانه داشتنت نماز شکر به جا می آورم و می بالم به خداوندی که در نزدیکی مان زندگی می کند، به خداوندی که چشم از ما بر نداشت و لحظه ای تنهایمان نگذاشت، به خداوندی که این تن پوش را برای من با مرغوب ترین تار و پودهای زندگی رقم زد و تو را به آغوش من سپرد.
آسمان امشب آرام و در سکوت ستاره هایش را ریسه بسته است و می دانم که فرشته های نادیده ی آسمانی نیز امشب با من می رقصند، می خندند، می نوازند و می گریند...
پریای من ، دخترک نازنین من تولدت مبارک دردانه فرشته ی خانه ی کوچک ما زمینی شدنت مبارک