پریاپریا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

هیجان

هیجان روزهای پروراندنت

لحظه های با تو بودن

1393/8/5 13:16
نویسنده : mom_and_kid_momentss
373 بازدید
اشتراک گذاری

یه وقتا اتفاقای با ارزشی جلوی چشممون دارن شکل می گیرن و ما با اینکه شش دانگ حواسمون روی اونا متمرکزه نمی بینیمشون .

لباسای توی کمدت رو مرتب می کردم و یکی یکی بزرگترا و جدیدا رو جایگزین لباسای کوچولوی قبلی می کردم  واقعن حالم دگرگون شده بود از این همه تغییر و بزرگ شدن، باورم نمی شد یه روز یه لباسی رو به تن می کردی که قد تنه لباست حتی کمتر از یه وجب بوده دخترم... تو کی این همه بزرگ شدی که من ندیدم... کی این همه وقت گذشته که باورش این همه برای من سخته. چقدر قد کشیدنت شیرینه عزیزک و چقدر دلتنگ کوچکی های تو هستم . چقدر روزهای زندگی آدم ها سریع می گذره و میره و میره و تبدیل می شه به خاطره...

با اینکه لحظه به لحظه با تو بودم و کنارت روزهای زندگی ی خودم هم گذشته ، با اینکه چشم از تو برنداشتم و ثانیه ثانیه از بودنت رو شمردم و لای ورق های خاکستری مغزم جا دادم، با اینکه بزرگ شدنت جلوی چشمای خودم قد کشیده، با اینکه خودم از روزهای بزرگ شدنت عکس یادگاری گرفتم، با اینکه نفس به نفس تو  و با  هم بزرگ شدیم، نمی دونم چرا باورم نمیشه این همه گذشته و تو این همه تغییر کردی و این همه بزرگ شدی. دلم تنگ می شه  دلم می گیره دبم می لرزه ، می ترسم نکنه یه جایی از این روزا چشمم رو بسته باشم و یه لحظه از تو رو حفظ نکرده باشم واسه خودم یه لحظه از روزهای قشنگی که دیگه می ره می شینه تو خاطره های من و بابا و تو حتی به یادشون هم نمیاری. این روزهای برما گذشته رو تو یه جای امن تو دلم جا دادم  و باهاشون دلتنگ می شم دلشاد می شم می رقصم و می گریم و می خندم.

پریای نازنینم بزرگ شدنت مبارک دخترکم. 

کاش به کفایت قدر با هم بودن هامون رو بدونیم ما آدم ها و لحظه های با هم بودنمون رو با هیچ چیز خراب و کدر نکینم کاش.

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

marzi
5 آبان 93 14:01
باید خیلی حس و حال قشنگی باشه. دلم حس و حالت رو میخواد. کاش خدا نظری کنه.
mom_and_kid_momentss
پاسخ
خدایااااااااااااا
مانلی
7 آبان 93 13:16
آخ من عاشق اون لباس هاینگ شده بود یه وجبیم دوستم ، دلم برای قلمت تنگ شده بود . گرچه می دونم واقعا وقت نداری
فاطمه
10 آبان 93 16:24
واقعا کاش قدر باهم بودن مونو تا دیر نشده بدونیم.عزیزم همه مادرا از اونجایی که عاشق بچه هاشون هستن مطمئنا لحظه به لحظه رشد کردن و بزرگشدن بچه شونو عاشقانه درک میکنن خدا خانواده سه نفری تونو براهم حفظ کنه
مامان خاطره
15 آبان 93 18:23
عزیزم کاملا درک میکنم، یه جور لذت همراه با دلتنگی . . . دقیقا" هرشب که میخوابم از خودم میپرسم امروزم با آترین خوب بود؟؟ مفید بود؟؟ مفید نه به اون معنی عام، مفید به همین معنی ای که شما توصیف کردی. یعنی امروزم رو اونقدری که میتونستیم لذت بردیم؟؟ . . . راستی خیلی اتفاقی وبلاگ خوشگلتون رو دیدم. دختر من و شما چند روز با هم اختلاف سنی دارن!! پریای نازم ان شاا... زیر سایه مامان و بابای مهربون همیشه سالم و شاد باشی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هیجان می باشد