تداخل انرژی
همه چیز در وجود تو از انرژی منشع می گیرد انرژی ی باورنکردنی ای که از ذره ذره این دنیا جذب می کنی انرژی ای که تو از یک بوسه مامان می گیری برای یک روز کامل جست و خیزت کافی است . بوئیدن یک گل، لبخند یک آشنا ،دالی کردن یک رهگذر، در آغوش گرفتن بابا و هزاران چیزهای کوچیکی که در اطراف تو هست همه و همه برای تو انرژی ذخیره می کنند برای همین است که گاهی انرژی ما آدم بزرگ ها کم می آورد پیش روی تو برای همین است که انرژی هایمان بالانس نیست و گاهی تو میدوی و من بی آنکه بدانم مشکل دویدن تو نیست بلکه کمبود انرژی های خوب درونی ی من است، صدایم را بلند می کنم فریاد می زنم بسه! ندو
برای همین کمبود انرژی های خوب ما آدم بزرگ هاست که گاهی درکمون از دنیای شما به حدی کم میشه که وقتی ساعت 12 شب شده و تو هنوز دلت می خواد بازی کنی، صدایمان بالا می رود و فریاد می زنیم نکن! بسه!
خوب حق با توست ما باید برویم خودمان را درست و درمان کنیم این ماییم که اانرژی های اطرافمان را فقط در آرزوها و خیال جست و جو می کنیم این ماییم که انرژی نمی گیریم از دیدن گل و ذخیره اش نمی کنیم برای کل روزمان این ماییم که انرژی را خراب می کنیم برود پی کارش نه تو. تو که تمام آنچه لازم است نه کمتر بلکه بیشتر از حدش را هم ذخیره کرده ای تا کل روز را زندگی کنی و لحظه ای را به بطالت نگذرانی برای ذره ذره لحظه های خودت انرژی صرف می کنی وقت می گذاری به چالش می کشی. برای همین عدم توازن انرژی هاست که گاهی کلاهمان در کلاه هم می رود و بی آنکه بدانیم چرا، لحظه ای کم می آوریم خواسته تو برای من می شد نق! هیجان تو برای من می شود شیطنت! سرخوشی های تو برای من می شود سردرد! توان تو برای من می شود نفس گیر! آن موقع است که با خودم می گویم کم آورده ام !
اون وقته که تو کارت دریافت انرژی هاست شروع می کنی به جذب همین انرژی های منفی که خود من مادر ناخواسته دارم سمت تو روانش می کنم و مرور زمان که می گذره تو هم تبدیل شدی به یه بی اعصاب کم طاقت !
برای همه ما پیش میاد که گاهی انرژی کم بیاریم و داد بزنیم و فریاد کنیم و کوچولوی شیرین دوست داشتنی مون تو یه لحظه تبدیل بشه به یه کله شق نق نقوی اعصاب بهم ریز غیر قابل تحمل ! منم گاهی از این قاعده مستثنی نیستم و کم میارم منم گاهی بهم ریختگی اوضاع دارم اما مدتهاست با خودم تمرین انرژی و سکوت می کنم . تو و امثال تو زندگی واقعی را زندگی می کنید در فراخور سن و سالتان این من و امثال من هستیم که باید یاد بدهیم وقتی عرصه به تنگ آمد فریاد و خشم کمترین منفعت را نصیبمان میکنند،؛ کمترین حال خوب را به ما می دهند، اینکه پدر و مادرها به تنگ بیان غیر عادی نیست واقعن هم طبیعیه اما اینکه نتونن بعد مدتی سکان رو بدست بگیرند و مهارش کنند عجبا !
به جای اینکه مقابله به مثل کنیم تو رفتارهای هنجار گریز بهتره مقابله به مثل کنیم تو رفتارهای دوست داشتنی که بارها و بارها تو روز و شب از این فرشته های کوچولو می بینیم . به نظر شما اگه ما هم مثل بچه های کوچولومون شروع به جذب انرژی های خوب کنیم و ذخیرشون کنیم و درست موقعی که فسقلی ها عاصی می شن همون انرژی های درونمون رو رهسپارش کنیم کمتر درگیر تداخل و بهم ریختگی نمیشیم؟ هر وقت نتونستیم این کار رو هم کنیم کافیه سکوت کنیم سکوت تا آرامش همین .
من به این نتیجه رسیدم روزهایی که حال ما خوبه و بیشترین توجه و احساس و به بچه روانه می کنیم کمترین درگیری و بهم ریختگی رو تجره می کنیم. فقط کافیست هر لحظه به یاد بیاریم ما با یه کوچولو طرفیم که دنیا رو تو همین چند قدم اطراف خودش می بینه نه امیال و خواسته ها و آرزوهای ما.
مهم نیست این روزهای کودکی ی تو چقدر خانه بهم ریخته به نظر می رسه مهم اینه که اینهمه انرژی های خوب تو با کم طاقتی های من برباد نره هدر نشه...
بازم بودن تو یه فرصت جدید به من عطا کرده اونم اینکه کمتر زشتیها رو ببینم و بیشتر لحظه های خوب رو قدر بدونم.
با همه این تفاصیر خوب البته که بازم یه روزها منم کم میارم . آدم بزرگها نقص اندیشه دارن این نقص رو بر من ببخش.
پینوشت: این پست رو برای اون دسته از خواننده های عزیزم گذاشتم که چند بار از من پرسیدن تو هم عصبانی می شی؟ تو هم داد می زنی؟ تو هم...