یک و نیم سالگی
-: نازنین خاتون چیزی لازم نداری؟ : تو رو لازم دارم عزیزم : ناراحت نباش. عزیزم. پریا نازنین خاتون دوست داره. اینا مکالمات شبانه دخترک یک و نیم ساله منه. حالا جا داره که زمین و آسمون رو بهم بدوزم از اینهمه عشقی که این وسط رد و بدل شده یا نه؟ حق دارم برای بیان این احساساتی که از زبون دخترک کوچولویی مثل تو برای آرامش مامانش بیرون میاد خودم و در حال پرواز حس کنم یا نه؟ پریای نازنین. دخترک کوچولوی من ، کی اینهمه بزرگ شدی که بدونی مامانت به چی نیاز داره؟ که بدونی باید چی بگی تا پر و بالم و با عشقت رنگی کنی عزیزکم؟ این زمان که دست بردار نیست. تند تند داره رد می شه از خل و فرج های خونه ی شماره 4 ما، از پیش ما. دیگه مجالی...