پریاپریا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

هیجان

هیجان روزهای پروراندنت

معجون آرامش

1396/10/11 23:31
نویسنده : mom_and_kid_momentss
1,003 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی روز سرد و آلوده ی پر تنشی رو به شب رسونده باشی هیچ دمنوش و موزیکی آرامبخش تر از این نیست که دخترک کوچکی با موهای فر و چشمان گرد دستانت را بگیرد و لطیف ترین دیالوگ دنیایت را به زبان اورد، گویی یک فنجان آرامش با نبات نوشیده ای،  گویی از یک جایی در آینده یکی از مهمترین آرزوهای دست نیافتنی انت به حقیقت پیوسته، گویی رنگ آسمان همیشه آبی بوده و گویی تو خوشبخت ترین لحظه لطیف زندگی ات را تجربه کرده ای...

- مامان چرا امروز اینهمه دلت غمگینه؟ نمیگی گل تو دلت پژمرده بشه؟ نمی گی دلش بگیره و غمزده بشه!

- گل تو دلم کدومه؟

- میدونی مامان همه آدمهای دنیا تو دلشون ی جایی کنار قلبشون ی گل دارن تو ی گلدون، ی گل که به آب  و خاک نیاز نداره، ی گل که فقط مهربونی اون و بزرگ می کنه و رشد میده، ی گلی داریم همه ی ما تو دلمون که خیلی آروم و مهربونه و میتونه دل ماها رو هم آروم و مهربون کنه! ی گل که فقط باید مهربون باشیم تا رشد کنه فقط باید بخندیم تا رشد کنه، دلت میاد غمگین بشی و باعث خشکی ی گل تو دلت بشی؟ دلت میاد آرومی و مهربون ی گلت رو از بین ببری؟ اینجوری خودت هم هیچوقت آروم نمیشی! هر وقت دلت ناراحت بود یاد گل کنار قلبت بیافت و مهربون شو! این که کاری نداره...

معلومه که وقتی این جمله های ناب و از زبان دخترک چهار ساله ی روبروی خودم میشنوم از دلم خجالت میکشم که مهربونیش و کم کردم و باعث پژمرده شدن گلش شدم، از خودم دلم میگیره که خیلی وقتا نمیتونم گلی که تو میبینی رو ببینم  و بو کنم، که نمی تونم غم تو دلم رو خشک کنم به جای گل تو دلم! 

الان آروم شدم ، تو چشمهای گرد و براق تو خیره شدم ، چشمهام از وجود تو شاد و نمکناک شده ، دست رو دلم گذاشتم تا گل درونش رو نوازش کنم، از  الان بیشتر حواسم به گل تو دل خودم و آدمهای روبروم خواهد بود...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هیجان می باشد