پریاپریا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

هیجان

هیجان روزهای پروراندنت

...

یک وقت هایی هست که انگار زمان بی حال است یک وقت هایی که هرچه پشت پنجره منتظر می مانی سر و کله هیچ چیز تماشایی پیدا نمی شود یک وقت هایی که سکوت درونت نشسته یک وقت هایی که مثل امروز است ... دلم یک زانو می خواد برای سرم... دخترم چقدر دلم  می گیرد برای آن روزی که زانوهایم دور از تو باشند برای آرامشت،  چقدر دلم می گیرد برای روزهایی که شاید در چند قدمی ی تو باشم و ندانم دلت آن روزها چقدر تنهاست...     ...
26 خرداد 1392

خواب شیرین

 چشم هام را بستم  نفس عمیقی کشیدم ... بازشون کردم جلوی چشم هام بودی... تو این دنیا...خیلی شبیه بابا بودی خیلی شبیه... در آغوش گرفتمت، بوسیدمت ،بوییدمت، چشم هات گرد و روشن بود... با چشم هات به من می خندیدی... نگاهمون توی هم قفل شده بود... خیلی آروم بودی...خیلی آروم... مثل روزهای جنینی...چقدر به آغوش کشیدن تو لذت بخش بود... چقدر کوچک و پاک... فقط می خندیدی... عاشق خنده های توام... تو بخند... فقط بخند... خنده های تو برای من شروع دوباره آفرینش است... از وقتی چشم گشودم تا کنون گرمای تنت رو توی آغوشم حس می کنم هنوز تو لمس دست هام موندی، دخترک زیبای چشم قشنگ من چقدر عاشق ترم کردی، چقدر دوستت دارم، چقدر امنی برای من... ...
9 خرداد 1392

لالایی 2

دختر نازم بال پروازم  آهنگ سازم مامان و بابا روت و می بوسن تا بری لالا لالایی   لالا   لالا  لالایی دختر نازم   راز و نیازم    نور چراغم ستاره هر شب روشن می مونه تا که تاریکی بره از خونه لالایی    لالا   لالا لالایی چشمات و ببند تو هم با خورشید، تا صبح لالا کن دنیا رو خواب کن لالایی   لالا   لالا   لالایی لالالالایی     لالا لالایی   توضیحات:  عزیز دل مامان امروز صبح توی تاکسی این کلمات اومد تو ذهنم داشتم واست زمزمه می کردم دیدم خوشت اومد تکون میخوردی گفتم...
8 خرداد 1392

هم آهنگ

صدای پنجه های باران مرا به پشت پنجره می کشاند تا باریدنش را به تماشا بنشینم. می داند که دوستش دارم، می داند که آرامم میکند، می داند که برایم نوید بخش است. می بارد و پاکی را ارمغان می دهد. آسمان چه با سخاوت باران را نثار می کند، درختان چه عاشقانه خود را در آغوش باران رها می کنند، گلبرگ ها نوای باران را رقص می کنند، زمین باران را می نوشد، فضا پاکی را بی درنگ نفس عمیق می کشد، و من همه این زیبایی ها را نظاره می کنم و خدا را سپاس که این روزها هوا را برای من و برای تو دلنشین نگاه داشته است... نسیم را همچنان خنک می دمد، آسمان را آبی، رنگ می کند، باران را سوغات روزانه مان نهاده است و روزها را آرامتر و با نشاط تر برای مان در گذر است تا روزی که تو را ...
2 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هیجان می باشد