پریاپریا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

هیجان

هیجان روزهای پروراندنت

اضطراب جدایی؟

1395/7/26 11:36
نویسنده : mom_and_kid_momentss
818 بازدید
اشتراک گذاری

دستهای کوچکی دور گردنم حلقه می زنند، چشمهای نافذی خیره به چشمانم... تو بهترین مامان دنیای من هستی من نمی تونم ازت جدا بشم دلم می خواد همیشه ی همیشه کنارت باشم مگه دخترا می تونن کنار مامانشون نباشن، اصلن مگه من دلم میاد که تو نباشی، من که هنوز کوچولو هستم، اصلن بیا قد بگیریم ببین من هنوز خیلی بزرگتر نشدم که پیشت نمونم، مامانا باید بچه هاشون رو بغل کنن آخه من چجوری می تونم تحمل کنم تو نباشی ولی نگران نباش من بزرگ که شدم مدرسه میرم بعدن تو هم می تونی یکمی پیشم نباشی غصه نخور منم بزرگ میشماااااااااا مگه خودت همیشه نمی گی عاشق منی و دلت برام تنگ میشه خودت گفتی دیگه مگه نه، منم دلم نمی خواد جایی باشم که تو نباشی اینکه کاری نداره!

همه این جمله ها یعنی اضطراب جدایی؟ یعنی تو هنوز جدا شدن از من برات آسون نیست؟ یعنی وابستگی؟ یعنی کودکی؟ یعنی ...

خیلی از این جمله اضطراب جدایی بدم میاد... خوب راست می گی هنوز کوچیکی هنوز حضور مامان برات بهترین مامن دنیاست، هنوز آرامش آغوش مادرت برات بالاترین آرامش دنیاست حق داری دخترک کوچک من، اما دلم در تب و تاب است از طرفی دلم نمی خواد این آرامشت بهم بریزه از طرف دیگه هم وقتشه کم کم تجربه کنی لحظه های نبودن مامان رو ولی وقتی فکرش رو می کنم می بینم حالا عجله ای هم نیست بزار هرکی هرچی می خواد بگه سه ساله با من خوابیدی با من بیدار شدی با من زندگی کردی و فقط و فقط با من بودی حالا چطوری میشه یکدفعه انتظار دور شدن رو داشته باشم کاری به کتاب و روانشناس و ... ندارم  میدونم چقدر می تونه سخت باشه لحظه هایی که جدا از منی پس دلم نمی خواد با ی حرکت عجولانه سخترش کنم برات جرئه جرئه این آب رو با هم می نوشیم قطره قطره . گوشهایم را می بندم از حرفهای این و آن و چون و چراهایشان، من مادر توام  و من میدانم درونت را من می دانم احتیاجهایت را و من میدانم روحیاتت را پس عقل حکم می کند خام حرفها نشوم کم کم قدم به قدم در کنار هم. نترس جان مادر قرار نیست مادرت از تو دور شود راست می گویی مادرت باید همیشه در آغوش بکشد دخترک مو خرمایی نازنینش را، اینها اضطراب نیست از دیدگاه من اینها حرفهای دل دخترکی ست که دلش مادرش را می خواهد به اقتضای سنش به اقتضای روحیاتش و به اقتضای نحوه ی زندگی اش، دستهایت را می فشارم به آغوشت می کشم نترس جان مادر نترس مادرت اگر خدا بخواهد همیشه در کنار توست، روزی می آید که تو خودت دستهایت را رها می کنی و فاصله ها شکل می گیرند و زمان خودش راه حل است اندک اندک و بی صدا، فارغ از تنش، فارغ از اضطراب

توقعاتمان را باید بشوریم و جور دیگری پرورش دهیم حرف زیاد است مهم شناختن روحیات خودمان است، دخترک سه ساله ای نمی خواهد از مادرش دور شود این نه جرم است نه شرم است نه گناه، این اقتضای ظرفیت کودکی ست همین و بس.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هیجان می باشد