چرا وبلاگم...
اینجا برای من صرفاً یه جا برای نوشتن خاطرات نیست اینجا رو با عشق جلو می برم تا همه لحظه های شیرین عشق یک مادر و پدر به فرزندش رو ثبت کنم، تا اگه فردا از راه رسید و گرد زمان و مشکلات روی روابطمون نشست، یادمون بیاد روزهایی داشتیم که نفس به نفس هم زندگی کردیم... روزهایی که برای بودنمون به بودن دیگری نیاز داشتیم... تا بدونیم عشقمون به چه نحوی شکل گرفت و تا کجای وجودمون رخنه کرده بود، روزهایی که بازگشت و تکراری ندارند اما کافیه با نیم نگاهی به اون روزها دلمون آروم بگیره، اشک شوقی روی گونه هامون بغلطه و هرگز دست های همدیگه رو فراموش نکنیم...
بچه ها وقتی بزرگ میشن خواسته یا ناخواسته فاصله بین اونا و پدر و مادرشون هم بزرگ و بزرگ تر می شه انقدی که دیگه وقت و یاد کافی نمی مونه برای بیان عشق فی مابینشون و برای بروز احساسات درونشون نسبت به هم و حتی برای اینکه بدونن هرگز تنها نیستند، هرچند هنوز اون عشق پابرجاست اما گاهی همه چیز تبدیل می شه به یه رابطه بسته و تعیین شده و چارچوب های تحمیلی و دیگه اثری از اون روزهای عاشقانه قبلی نیست... از اون همه دلواپسی ها و تپیدن ها...
و من از برای پایداری ی این عشق می نویسم برای فرزندم... برای کسی که بند بند وجودم از برای وجود اون استقامت می کنه و لحظه های من لحظه های اون شده، هرچند من هرگز به فکر جبران این عاشقانه ها نیستم از جانب اون، هرگز. چرا که عشق یه مادر هرگز نمیتونه توئم با خواسته و چشم داشتی باشه، هیچ توقعی از فرزندم ندارم که این روزهای من رو درک کنه و متقابلاً پاسخی برای اون ها بده... اما خواستار اینم که اگه روزی روزگاری حتی از سر بیکاری اومد و اینجا رو باز کرد بدونه پدر و مادرش از ابتدا و تا همیشه عین یه کوه ولی پر از عشق و لطافت دوش به دوش اون در حرکتند و بدونه تا روزی که نفس داریم برای شادی و بودن اون قدم بر می داریم و برای اینکه ما نیز از یاد نبریم همه روزهای پدر و مادر بودنمون رو و اجازه ندیم هیچ چیز بینمون تبدیل شه به دیواری بلند...
امیدوارم که مادرانه هایم تا ابد برپا باشه و فرزندم تا ابد خندان از وجود ما... اینجا نیز همیشه یادآور عشق بین من، اون و پدرش باشه ...
آمین...
با تشکر از دوست خوبم مریم (وبلاگ نازک) که منو به این بحث دعوت کرد اسمش رو نمی زارم مسابقه چون برای شرکت تو مسابقه نمی نویسم احساساتم رو...
و منم به رسم این برنامه ای که راه افتاده نازی (وبلاگ کیانا)، نیلوفر (وبلاگ نیلوفرانه)و ثمره (منم اینجا) رو برای ادامه این بحث دعوت میکنم از همه دوستای خوب و با احساسم عذر می خوام که به دلیل محدودیت انتخاب افراد نتونستم اسم اونا رو بزارم.
دوستون دارم.
دلیل نوشته ها: به تازگی انگار مسابقه ای تو نی نی وبلاگ به راه افتاده با این موضوع که "چرا وبلاگم رو درست کردم یا چرا وبلاگم رو درست کردم" و هر کس بعد از بیان نظریاتش می بایست سه نفر دیگه رو برای شرکت تو این مسابقه دعوت کنه. من خودم هنوز از چند و چون و پایه و اساس این برنامه سر در نیاوردم اما خوب ادب حکم می کرد که دعوت دوست عزیزم رو بی پاسخ نزارم