خواب
امروز صبح خدا چشمان مرا سوی پنجره ای رو به خودش باز نمود. خواست نشانم بدهد که چقدر خندانی و چطور روی زانوی یک پری لم دادی، یک سبد سیب از باغ خدا در دستت با تاب موی پری، نقش رود می انداختی.
این روزها من نیز با خیال نقش می اندازم، نقشی از دستان کوچک تو در دستم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی