فرستنده
یه وقت هایی بود، کمی قبل تر ها، در زمان هایی که اصلن هم دور نیست، آدم هایی بودند که خیلی دوستشان داشتم، یک آدم هایی که وقتی زنگ در خونه مان را می زدند یک چیزهایی شبیه زنگوله ته دلم شروع به دیلینگ دیلینگ می کرد و ذوق بود که از لب و دندان من آویزان می شد ، آدم هایی که برایم پر بودند از نوید، از امید، از حرفای نگفته، از تازه ها، از عکس ها، از دوست داشتنی ها ... دلم یکی از آن آدم ها را می خواهد، یک پست چی که برایم نامه ای آورده باشد، نامه ای از جایی دور، جایی که یک کسی که دوستم دارد، دلش به ناگهان برای من تنگ شده باشد و سطر به سطر دلتنگی هایش را نوشته باشد یک گل برگ گل هم چاشنی نامه کرده باشد و فرستاده باشد برای من، برای این روزهای ...